خونه ای از پیچک و یاس..
![]() |
اون خونه همه خاطراتم را با خودش داشت ..روزهای تلخ و لحظه های شیرین... خاطرات بچگی هام .. عید ها که میرفتیم شیراز پیش مادر بزرگم همه جمع بودن یه خونه بزرگ دو طبقه با 10 تا اتاق و انبوهی از درختها که به زور از میانش ارسی های رنگ به رنگ قرمز و آبی و زرد به من چشمک می زدند.... |
قرمزاناری و زرد قناری و آبی و سبز زمردی...
یادگار پدر بزرگ پدرم بود .....نزدیک حافظیه
تموم سال سوت و کور میموند به امید 13 روز عید که تموم بچه ها و نوه و نتیجه ها جمع بشن توش دور هم .....اتاقهاش میعادگاه بازی های کودکانه مون بود
نوجوانیمو در اون میدیدم ..وقتی که دیگه بازی های بچگی رنگ و روشو باخته بود و فضاش برام تنگ شده بود و دل من هوای باغ ارم داشت و قدم زدن زیر سروهای بلندش ...
حوض وسط حیاط پر بود از ماهی های قرمز که هر سال شب عید ۵ یا ۶ تا بهشون اضافه میشد ...
عشقه ها روی دیوارهای حیاطش لم داده بودن و عطر یاس و مریم ..بوی آشنای همیشگیش بود .
مونس تنهایی هام و محرم رازهام ..و شاهد دلبستگی هام...

بعد از فوت مادر بزرگم ..خانواده پدریم اون جارو ترک کردن ..اما همیشه فکر میکردم اون جا خانه رویاهای من باقی خواهد ماند ..
تا این که هفته پیش به شیراز رفتم شوق دیدنش تمام وجودمو گرفته بود ..ولی افسوس که وقتی اون جا رفتم ..جاش یه غریبه دیدم ..از آهن و فولاد وشیشه ..یه ساختمون بی قواره و بلند ....
ترکم کرد ..بی این که فرصتی واسه خداحافظی داشته باشم ..
آخه خونه ی پیچک و یاس خونه ی رویاهام ...هویتم بود ...
دوستش داشتم ..
حالا خونه ام کجاست ؟؟؟
======
خونه های رویایی در آینده








